loading...
ثامن الائمه
متین تشیعی بازدید : 19 پنجشنبه 30 خرداد 1392 نظرات (0)

خصوصيات اخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونه اي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار مي كرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمي نمود.

يكي از ياران امام مي گويد:" هيچ گاه نديدم كه امام رضا (عليه السلام) در سخن بر كسي جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندي را كه مي توانست نيازش را برآورده سازد رد نمي كرد در حضور ديگري پايش را دراز نمي فرمود. هرگز نديدم به کسي ازخدمتکارانش بدگوئي کند. خنده او قهقه نبود بلكه تبسم مي فرمود. چون سفره غذا به ميان مي آمد, همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مي نشاند و آنان همراه با امام غذا مي خوردند. شبها كم مي خوابيد و بسياري از شبها را به عبادت مي گذراند. بسيار روزه مي گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمي كرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهاي تاريك, مخفيانه به فقرا كمك مي كرد.

يكي ديگر از ياران ايشان مي گويد:" فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود, اما هنگامي كه در مجالس عمومي شركت مي كرد ، خود را مي آراست (لباسهاي خوب و متعارف مي پوشيد). شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ ايرادي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، اما امام نگذاشت و گفت ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمي گيريم و خود اين کار را انجام داد.

شخصي به امام عرض كرد:" به خدا سوگند هيچكس در روي زمين ازجهت برتري و شرافت اجداد، به شما نمي رسد". امام فرمودند:" تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت".

مردي از اهالي بلخ مي گويد:" در سفر خراسان با امام رضا( عليه السلام) همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ايشان غذا بخورند. من به امام عرض كردم:" فدايت شوم بهتر است اينان بر سفره اي جداگانه بنشينند".امام فرمود:" ساكت باش, پروردگار همه يكي است. پدر و مادر همه يكي است و پاداش هم به اعمال است".

ياسر، خادم حضرت مي گويد: "امام رضا (عليه السلام) به ما فرموده بود:" اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي كاري طلبيدم) و شما مشغول غذا خوردن بوديد بر نخيزيد تا غذايتان تمام شود:، به همين جهت بسيار اتفاق مي افتاد كه امام ما را صدا مي كرد و در پاسخ او مي گفتند:" به غذا خوردن مشغولند" و آن گرامي مي فرمود: "بگذاريد غذايشان تمام شود

 

متین تشیعی بازدید : 9 پنجشنبه 30 خرداد 1392 نظرات (0)

مأمون كه پيوسته شور و اشتياق مردم نسبت به امام واعتبار بي‌همتاي امام را در ميان ايشان مي‌ديد مي خواست تااين قداست واعتبار را خدشه دارسازدوازجمله کارهايي که براي رسيدن به اين هدف انجام داد تشکيل جلسات مناظره‌اي بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شايد بتوانند امام را ازنظر علمي شکست داده ووجهه علمي امام را زيرسوال ببرند.که شرح يكي از اين مجالس را مي‌آوريم:

براي يكي از اين مناظرات مأمون فضل‌بن‌سهل را امر كرد كه اساتيد كلام و حكمت را از سراسر دنيا دعوت كند تا با امام به مناظره بنشينند. فضل نيز اسقف اعظم نصاري و بزرگ علماي يهود و روساي صابئين ( پيروان حضرت يحيي) بزرگ موبدان زرتشتيان و ديگر متكلمين وقت را دعوت كرد. مأمون هم آنها را به حضور پذيرفت و از آنها پذيرايي شاياني كرد و به آنان گفت:" دوست دارم كه با پسر عموي من ( مأمون از نوادگان عباس عموي پيامبر است كه ناگزير پسر عمومي امام مي باشد.) كه از مدينه پيش من آمده مناظره كنيد". صبح رروز بعد مجلس آراسته‌اي تشكيل داد و مردي را به خدمت حضرت رضا عليه السلام ) فرستاد و حضرت را دعوت كرد. حضرت نيز دعوت او را پذيرفتند و به او فرمودند: آيا مي خواهي بداني که مأمون کي از اين کار خود پشيمان مي شود. او گفت: "بلي فدايت شوم .امام فرمودند: وقتي مأمون دلايل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجيل از خود انجيل و از اهل زبور از زبورشان و بر صائبين بزبان ايشان و بر آتش پرستان بزبان فارسي و بر روميان به زبان رومي شان بشنود و ببيند که سخنان تک تک اينان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذيرفتند آنوقت مأمون مي فهمد که توانايي کاري را که مي خواهد انجام دهد ندارد و پشيمان مي شود و لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم. . سپس حضرت به مجلس مأمون تشريف ‌فرما شدند و با ورود حضرت مأمون ايشان را براي جمع معرفي كرد و سپس گفت : " دوست دارم با ايشان مناظره كنيد ". حضرت رضا (عليه السلام)نيز با تمامي آنها از كتاب خودشان درباره دين و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود:" اگر كسي درميان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال كند". عمران صايي كه يكي از متكلمين بود از حضرت سئوالات بسياري كرد و حضرت تمام سئوالات او را يك به يك پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنيدن جواب سئوالات خود از امام شهادتين را بر زبان جاري كرد و اسلام آورد و با برتري مسلم امام، جلسه به پايان رسيد و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صايي را به حضور طلبيدند و او را بسيار اكرام كردند و از آن به بعد عمران صايي خود يكي از مبلغين دين مبين اسلام گرديد.

رجاءابن ضحاک که ازطرف مامون مامور حرکت دادن امام ازمدينه به سوي مرو بود,مي گويد: "آن حضرت در هيچ شهري وارد نمي شد مگر اينکه مردم از هرسو به او روي مي آوردند و مسائل ديني خود را از امام مي پرسيدند.ايشان نيز به آنها پاسخ مي گفت و احاديث بسياري از پيامبر خدا و حضرت علي (عليه السلام) بيان مي فرمود.هنگامي که ازاين سفربازگشتم نزد مامون رفتم .او ازچگونگي رفتار امام در طول سفر پرسيد و من نيز آنچه را در طول سفر از ايشان ديده بودم بازگوکردم . مامون گفت: "آري، اي پسرضحاک !ايشان بهترين، دانا ترين و عابدترين مردم روي زمين است

 

درباره ما
این وبلاگ برای جشنواره رضوی وتوسط گروه ثامن الائمه کانون فرهنگی فکری کودکان ونوجوانان مرکز گلپایگان ساخته شده است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 43
  • بازدید کلی : 358
  • کدهای اختصاصی